تقدیم به همه ی اونهایی که طنز گونه عاشقند …
——————————————-
آنچه در آینه من میبینم ، از سبکبالی عشق
طنز شیرین و خوشیست .
هوسی از سر بیکاری ذهن ، از سر شیطنت برق نگاه
از سر وسوسه و شوق گناه .
من به چشمم دیدم ، نوجوانی ابله
با دو چشمش از پشت
عاشق پیرزنی شد که بلوزش تنگ است .
من به چشمم دیدم ، کودکی عاشق آب
تکه سنگی برداشت
و نثارش کرد بر پهنه ی دلتنگی رود
و تماشا میکرد ، هق هق دایره ای را که به ساحل آمد
و دو پایش را با عشق به آغوش کشید .
من به چشمم دیدم
ملتی را که چه آسان و بدیع
دوستت دارم را ، بازگویند سریع
و دروغی را من میدیدم ، که ز چشمان تو آویزان بود
قصه ی عشق شما
قطره ی لبخندیست
که کویر دل فرتوت مرا
سر شوق آورده .
قصه ی عشق شما
طنز شیرین و خوشیست
که کلاغ سیه باغ جهان را از نو
سر ذوق آورده .
قصه ی عشق شما
قصه ی آن پسریست ، که دگر با نفرت
جعبه ی هدیه ی آن روز تو را مینگرد .
قصه ی عشق شما
قصه ی دخترکیست
که به قانون قبیح عادت ، و به توجیه پس اندوخته ی تجربه ها
مزه ی هرزه لبی را امروز ، باز هم تجربه کرد .
من فقط میخندم ، من فقط میخندم
و رهایم از خود ، و رهایم از تو ، و رهایم از عشق
و دگر عشق به جایم شد اسیر، در درون قفس خاطره ها
همچنان میخندم …
و فقط میگویم …
طنز شیرین و خوشیست …
قصه ی عشق شما … / صفر قاسمی نژاد
تیلیت