شعر صفر قاسمی نژاد با نام دل زمانه چه بی رحم و کینه لبریز است
دل زمانه چه بی رحم و کینه لبریز است
ردای روی سرش زرد و دشنه اش تیز است
و مرگ گرچه صبور است ، مهلتش کوتاست
و مرگ سبک و سیاقش بسان پاییز است
تو رفته ای و نبودت هجوم طوفانهاست
سکوت سینه ی ما محو باد و بورانهاست
تو رفته ای و تمام زمانه یخ زده است
میان بغض گلویم ترانه یخ زده است
تو رفته ای و پدر مانده روز و شب بیدار
و اشک هر دو چشمش شبیه ویسادار [1]ویسادار : آبشار معروف شهر پره سر تالش
و مادرت شب و روزش اسیر تنهاییست
صدای سوز و نوایش شبیه لالاییست
تو رفته ای و شنیدم درخت ها مردند
و روح پاک تو را تا ستاره ها بردند
و برزکوه [2]برزکوه : نام کوهی آیینی در ییلاق سنگده تالش که روبروی آن مزار چندین قوم از تالش بنا شده است عجب غصه ی عمیقی داشت
در آن زمان که تو را در دل زمین میذاشت
فدای آن تن نازت که خفته ای بیجان
نبودنت شده بغض گلوی سیندیجان [3]سیندیجان : نام قومی اصیل از نژاد مادهای اصیل تالش
و خیره ایم به تصویر چهره ی ماهت …
همیشه در دل مایی … خدا به همراهت …
صفر قاسمی نژاد – 6 آبان 1397
صفر قاسمی نژاد ( تخلص: سائل) شاعر معاصر، متولد 3 دی 1366 و زادگاه او شهر سرسبز تالش در استان گیلان است. تا کنون اشعار مختلفی از صفر قاسمی نژاد در پاپولی قرار داده شده است. پیشنهاد می کنیم از طریق لینک زیر اشعار دیگر ایشان را مشاهده بفرمایید:
برخی اشعار:
شعر سپید از صفر قاسمی نژاد با نام انعکاس
طنز عشق شعری از صفر قاسمی نژاد
کل کل شعرا بر سر ترک شیرازی تمامی ندارد!