با وجود فاصله گرفتن فاصلهها از واقعیتهای جامعه، تعدد داستان و همچنین پرماجرا بودن این سریال، مخاطب را پای این فیلم میکشاند.
به نوشته «جهان صنعت»، کافی است به خانواده خود و اطرافیانمان نگاهی بیندازیم تا به اختلاف دیدگاه، تفکر و سلیقه فرزندان و همنسلانمان پی ببریم. عصری که با برخورد به هر موضوع و اتفاقی، ساختار زندگی گذشتگانمان زیر سوال میرود. دنیای جدید سبک زندگی متفاوتی را برای ما به ارمغان آورده است که اگر چارهای نیندیشیم راهی برای گریز از آن پیدا نمیکنیم.
از کارگردانان نسل انقلاب تنها کسانی باقی ماندهاند که امیدی به تحول در ساخت فیلمشان دیده نمیشود. هنرمندان نسل جنگی که از آنان دم میزنیم راوی دفاع مقدسی شدهاند که از جنگ و سنگرهای آن، تنها لطیفهها و بذلهگوییها را به ارث بردهاند.
عصر فاصلهها؛ عصری است که نصایح بزرگسالان گاه در زمره نظرات تاریخ مصرفدار خودشان خلاصه میشود چون درگیر بدیهیاتی شدهاند که استدلالی برای آن ندارند. جوانان این نسل با الگوبرداری از سبک غربی یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم از خانواده خود فاصله گرفته و به زعم خود به دیدگاه درستتری از زندگی رسیدهاند.
سریال فاصلهها، فاصلههایی را روایت میکند که کارگردان سریال یا مقامات بالاتر وی در جامعه امروز مشاهده میکنند اما زمانی که قرار باشد این دیدگاه در تلویزیون به تصویر کشیده شود و کاراکترهایی نماینده چند گروه فکری از جامعه شوند، سریال را به ورطه سیاه و سفیدی میاندازد که نسل جوان با این مقوله در نزاع است که نمونه شخصیت سیاه را میتوان فرهاد (حسن جوهرچی) و نمود شخصیت سفید را حاجرضا (رضا توکلی) دانست.
سعید و بیتا نماینده گروهی از جوانان هستند که راهحل دیگری را برای ازدواج در پیش گرفتهاند و از روش سنتی فاصله گرفتند و به نظرشان شناخت طرفین به منظور ازدواج، تنها از طریق یک جلسه حضوری نه با نظارت خانوادهها حاصل میشود. اگر در این مسیر قرار گیرند راهی بیبازگشت و محکوم به ازدواج است. شخصیت بیتا که از جوان این نسل سخن میگوید به گونهای پرداخت شده است که جایی برای اضافه شدن زشتی و پلیدی دیگری به او باقی نمانده است. فاصلهها با به تصویر کشیدن بیاخلاقیهای بیتا و همچنین سادگی سعید این قشر از جامعه و افکارشان را مخرب دانسته و محکوم به بازگشت به سنتی میداند که علی و ریحانه دنبال کردهاند. گویی عشقی آسمانی بین این دو به وجود آمده که از هم گسستنی نیست و نویسنده سریال تنها دلیلش را عدم ارتباط صمیمی قبل از ازدواج میداند.
آیا این دو زوج میتوانند نماینده دو قشر از جامعه باشند؟ یا تنها احساسات خانوادهها را تحت تاثیر قرار میدهد و پاسخی منطقی به آن نمیدهد؟
چه زمانی سازندگان سریالهای تلویزیونی دست از فضای مرفه خانوادهها برمیدارند و اندکی خود را با واقعیت وفق میدهند! در این سریال نیز مانند همه سریالهایی از این دست، کار و شغل بهعنوان تفریح قلمداد میشود و خلا پاسخ به این سوال که منابع مالی شخصیتهای سریال از کجا تامین میشود، باقی میماند.
اما با وجود این همه ضعف چرا فاصلهها مخاطبان زیادی را به پای رسانه ملی میکشاند؟ گویی مردم پذیرفتهاند که فیلم باید فیلم باشد و بیننده را نیز فیلم کند. فیلم باید مخاطب را به فضایی رویایی و پر زرق و برق ببرد تا اندکی از دلمشغولیهای زندگی روزمرهاش کم کند. اگر فیلم نیز بخواهد مشکلات مردم را در زندگی واقعی به تصویر بکشد، موجب برافروختگی مردم و در نتیجه آن، احساس عدم امنیت میشود.
از طرفی تعدد داستان و همچنین پرماجرا بودن سریال، دلیل دیگری است که بیننده را از پای تلویزیون بلند نمیکند. سردرگمی مخاطب و همچنین حس ماجراجوییاش تقویت شده و سبب میشود شبهای تابستان خود را وقف فاصلههایی کند که فرسنگها با آن فاصله دارد.