من؛
به حرمت تمام لحظاتی که خیابانها را گَــز کردیم،
تمام لبخندها،
تمام لحظات شیرین،
به یاد تمام دلخوشی های دیروز
و تمام بی کسی های فردایم،
تمام ابرهایی که بر سرمان باریدند؛
و تمام درختانی که به زیر چترشان پناه بردیم
و به حرمت احساس پاکم می بخشمت….
امّا خاطراتمان و خدایم تو را نخواهند بخشید
و زمان، انتقام عادلانه ای از تو خواهد گرفت
فقط نمی دانم آن روز به یاد بیاوری یا نه،
که تاوان فشردن کدامین دست را پس می دهی………!!!!!
سحر زمردی