ای کاش شمع می توانست به جای جمع آب شود.
قشنگ ترین تولد شاید شب آغازین بی دغدغه ماندن در گهواره است.
چرا که بعد از آن عمری سوختن و شریک شدن با اشک چون فواره است و
آخرش آرزوی رسیدن به نقطه ای در آن سوی سیاره است…
گمان می کنم کسی هرگز تولد خود را نخواهد دید.
زیباترین تولد ها تنها آن هایی ست که در رویا برای کسی می گیریم و یا کسی برایمان می گیرد
و من تمام مرداد ، که نامش هم مثل ساکنانش مقدس است…
برایت در جایی دور پشت بوته های بی خارِ گل سرخ با دو سیب سرخ
که در آستانه افتادن به هم رسیدند و با شمعی که به جای من و تو آب می شود تولد خواهم گرفت…
پ.ن.1 : این مطلب به نویسنده صدای سکوت به بهانه ی تولدشان تقدیم می شود.
پ.ن.2 : همچنین این متن از کتاب ” نامه هایی که پاره کردم ” مریم حیدرزاده برداشت شده است.