پاپولي- اين کل کل و بحث شعرا بر سر ترک شيرازي و مشخص نمودن اين که چه چيزي در آخر تقديم يار مي کنند تمامي ندارد. نکته جالب اينجاست که همه بندگان خدا (همان طور که در شعر پيداست) هنوز نمي دانند که ترک شيرازي مورد نظر چه کسي هست!! فعلا مي بخشند تا بعدا خدا يکي را قسمت کند… کل کل شعرا بر سر ترک شیرازی تمامی ندارد!
اما در اين مطلب نوشته اي از صفر قاسمي نژاد در همين مورد قرار داديم. کار به جايي رسيده که ايشون در قسمت آخر اين مطلب دست به کار شده تا خيال همه را راحت کند!
در اين متن مي خوانيم:
پيشاپيش از اينکه اسم خودمو آخر اسم اين بزرگوارا آوردم ازشون پوزش ميخوام . ولي خب ديگه چه کنيييم …
کل کل شعرا بر سر ترک شیرازی تمامی ندارد! :
حافظ:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند بخارا را
…
بقيه در ادامه مطلب
صائب تبريزي:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن کس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
شهريار:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح اجزا را
هر آن کس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دل ها را
محمد عليزاده:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنيا را
نه جان و روح مي بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معني دارد اين کارا؟
و خال هندويش ديگر ندارد ارزشي اصلاً
که با جراحي صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکي، نه صائب دست و پا ها را
فقط مي خواستند اين ها، بگيرند وقت ما ها را…..؟؟؟
صفر قاسمي نژاد :
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
من امشب مي دهم ترتيب ، قرار روز فردا را
برايش شاخه اي از گل ، سر ميدان خواهم چيد
ندارم ملک و املاکي ، سمرقندي ، بخارا را
اگر صائب به ناداني به او بخشد تن و پا را
من اما زيرکم از او بگيرم هر دو آنها را
اگر با او کمي خلوت کنم من خوب مي دانم
که صاحب مي شوم خالش ، تنش ، دستش و پاها را
نخند اي مرد مومن نيست اينها از رو بيکاري
نميخواهم بگيرم توي شعرم حال آنها را
درون حرف هايم درد پنهانيست ميفهمي ؟
به پشت صحنه بردي حال و احوال جوانها را
15 Comments
مهدی براهویی
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
نه می بخشم سمرقند و نه می بخشم بخارا را
هر آن کس چیز می بخشد به آن معشوق می بخشد
که در آخر نصیبش می کند فردوس اعلی را
#مهدی براهویی
زانیار
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
نبخشایم دگر بر او نه از مُلک و نه اجزا را
قلم خاموش کنید جمله، چه دعوایی به اهدا را
که خود یکجا همی برده همه اعضا و دنیا را
فرید
فرید چهاربند :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام هر دو دنیا را
که صاعب محترم باشد ولی بُخلَش عجب پیدا
بُوَد این بخششش قطره جلو دارد دریا را
که شهریار دوران هم ز صاعب خرده میگیرد
ولی خود هم نداند ارزش آن خال رعنا را
اگر کَس چیز میبخشد چرا از خود نمیبخشد؟!
که روح مال خدا باشد مور مالک اجزا را
بدانند شاعران بعد من شاید مهم باشد
که مِهرِ ترک شیرازی سَرهست دنیا و عقبی را
Ali
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارا
بخال هندویش حتی نمیبخشم پر کاه را
سمرقندو بخارارا سرو دست و تنو پاه را تمام جانو اجزا را به راه دوست میبخشند نمیبخشن به ان ترکی که غافل کرده دلها را
امیر
من آن ترک شیرازم که برده جمله دل ها را
چو حافظ،برایم بخشد سمرقند و بخارا را
بسان صائب،می دهد سر و دست و تن و پا را
که مردانه میبخشد شهریار،تمام روح و اجزا را
ولکن نمیدانند که من دل دادم آنها را
که از بهر وفای من رها کردند کل دنیا را
نه خواهم املاکی،نه دست و کل اجزا را
فقط خواهم تمام عشق اعلا را
امیر خدیو
رسا
اگر آن ترک شیرازی
به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم
تمام چاه های نفت را
هر آن کس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دل ها را
رضا
اگر آن ترک شیرازی
به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم
تمام چاه های نفت را
هر آن کس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
بهرام پولادین
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ سمرقند و بخارا را
صائب
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ سر و دست و تن و پا را
هرآنکس چیزی میبخشد؛ ز مال خویش میبخشد
نهچون حافظ که میبخشد، سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیزی میبخشد، بسان مرد میبخشد
نهچون صائب که میبخشد، سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را بهخاک گور میبخشند
نهبرآن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
پادشاه بینا
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ تمام این غزلها را
نیم حافظ؛ نیم صائب؛ نیم من شهریار هستم
نهتن بخشم؛ نهجان بخشم؛ نههم ملک بخارا را
سمرقند و بخارا را بهیاری خویش چرا بخشم؟!
بهگرد کوی او گردم؛ گذارم چشم بینا را
بهرام پولادین
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم دو چشم مست و زیبا را
اگر من چیزی میبخشم؛ بود اَرزَش هزاران چون
سمرقند و بخارا و سر و دست و تن و پا را
سخاطبعیِ شهریار و صائب را که سنجیدم
نباشد ذرهای ممکن دهم روح و غزلها را
گذر از آنچه دارم بر لب لعل رخش زیبد!
که با حسنش بههم ریزد تمامِ روی دنیا را
حمیدالله سائیس
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم دوسهصد کیسه خرما را
گرانست بر منی میکسین فقر و تنگدستم چون
چو حافظ هدیه میدادم سمرقند و بخارا را
سخاوتهای شهریار و صائب کَی بهمن آید؟!
فداسازم برای او؛ تن و روح و اجزا را
من هرگز مینپندارم گذر از چشم و اشعارم
چو از بهرام پولادین و یا پادشاه بینا را
چه شوری در زمین افگندهای مهپیکر ترکی
نمودی عالمی مجنون و خود هم نقش لیلا را
بهرام پولادین
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ سمرقند و بخارا را
صائب
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ سر و دست و تن و پا را
هرآنکس چیزی میبخشد؛ ز مال خویش میبخشد
نهچون حافظ که میبخشد، سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیزی میبخشد، بسان مرد میبخشد
نهچون صائب که میبخشد، سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را بهخاک گور میبخشند
نهبرآن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
پادشاه بینا
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم؛ تمام این غزلها را
نیم حافظ؛ نیم صائب؛ نیم من شهریار هستم
نهتن بخشم؛ نهجان بخشم؛ نههم ملک بخارا را
سمرقند و بخارا را بهیاری خویش چرا بخشم؟!
بهگرد کوی او گردم؛ گذارم چشم بینا را
بهرام پولادین
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم دو چشم مست و زیبا را
اگر من چیزی میبخشم؛ بود اَرزَش هزاران چون
سمرقند و بخارا و سر و دست و تن و پا را
سخاطبعیِ شهریار و صائب را که سنجیدم
نباشد ذرهای ممکن دهم روح و غزلها را
گذر از آنچه دارم بر لب لعل رخش زیبد!
که با حسنش بههم ریزد تمامِ روی دنیا را
حمیدالله سائیس
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دلی ما را
بهخال هندویش بخشم دوسهصد کیسه خرما را
گرانست بر منی میکسین فقر و تنگدستم چون
چو حافظ هدیه میدادم سمرقند و بخارا را
سخاوتهای شهریار و صائب کَی بهمن آید؟!
فداسازم برای او؛ تن و روح و اجزا را
من هرگز مینپندارم گذر از چشم و اشعارم
چو از بهرام پولادین و یا پادشاه بینا را
چه شوری در زمین افگندهای مهپیکر ترکی
نمودی عالمی مجنون و خود هم نقش لیلا را
REPLY
حدیث نره ای
من همان ترک شیرازم که برده جمله دل هارا
هیچ چیز از کشته مردگانم نمیخواهم یارا
اگر من خالی دارم که برده دل هارا
آن را میبخشم به مردی که میداند منت خال را
ای حافظ نخواهم سمرقند و بخارا را
ای صائب نخواهم سر و دیت و تن و پارا
ای شهریار نخوام تمام روح اجزا را
ای خالق من خال هندویم را بخشم به یاری
که دارد مردانگی و اصالت و نجابت تمام یاران را
سید امین
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
دگر چیزی ندارم من، ببخشم خال هندو را
نیم گردِ پای حافظ تا ببخشایم بخارا را
نه کریمیم چو صائب تا ببخشایم اعضا را
نه من مالک بُوَم چیزی نه حتی روح و اجزا را
که بخشم روح چون بهجت، همان شهریارا را
اگر آن ترک شیرازی بدست آورده دل ما را
که بخشایم بر او از خود، کسی یا مال دنیا را
بسی بیهوده کوشیده که دیده من چو دارا را
اگر مالی و جانی هست نیاز باشد امینا را
طاهره
سید عرشی:
اگر آن ترک شیرازی مراد است یوسف زهرا
به خال هندویش بخشند تمام ماسوی الله را
اگر دردانه ی قمّی بدست آرد دل ما را
دهد این سیّد عرشی شهود و غیب و عقبی را
نوید
ندیدم واقعا تاحالا چنین در شعر خرابکاری
به احترام حافظ و صائب، حیا باشد ن بی عاری
شاعریست سمت حافظ چ ربطیست یوسف زهرا؟
حافظ سه مَن کتاب دارد، چ دارد یوسف زهرا!؟
علی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بدست او همی بخشم، تمام رخت چرک ها را
که شوید آن همه با تاید،
که نبود آن زمان تایدی،
چنین باشد بذل ما،
فقیران مصفا را…
مجید شمس نیا
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ#
مرا هیچ اختیاری نیست که بخشم یا بدست آرم
هم او گیرد دل ما را هم اوبخشد بخارا را
شمس نیا#مجید